معتزله
فرقه ای است که می گویندبه دنیا و آخرت ، دیدن حق تعالی ممکن نیست . ونیز می گویند که نیکی از خداست و بدی از نفس و مرتکب کبیره نه مومن است نه کافر. واصل بن عطا که مقدم این جماعت است شاگرد شیخ حسن بصری بوده یک روز در مسجد با شاگردان دیگر این حکایت می کرد که مرتکبان کبائر نه مومن اند و نه کافر و اثبات منزلت بین المنزلتین می کرد، شیخ این سخن بشنید و فرمود که «اعتزل منا» یعنی جدا شده و دور افتاده از ما و از این سخن این اسم معتزله بر آن فرقه ماند. (غیاث ) (آنندراج ). فرقه معتبری ازفرق اسلامی هستند که از اول قرن دوم هجری در اواخر عهد بنی امیه ظهور کرده تا چند قرن در تمدن اسلامی تاثیر شدید داشته اند موسس این فرقه یکی از شاگردان حسن بصری به نام واصل بن عطا بود که با استاد خود بر سر سرنوشت مرتکب معاصی کبیره و تعیین حدود کفر و ایمان اختلاف نظر یافت و از مجلس درس او کناره گرفت و سپس یکی از شاگردان دیگر حسن به نام عمروبن عبید به او پیوست و این دو به یاری یکدیگر فرقه جدیدی را پدید آوردند به نام معتزله یا «اهل عدل و توحید» که در فارسی آنان را «عدلی مذهب » نیز گفته اند. علت تسمیه این فرقه به معتزله بنابر قول مشهور اعتزال و اصل و عمروبن عبید است از مجلس درس حسن بصری بر اثر اختلاف در سرنوشت مرتکبین معاصی کبیره . برخلاف حسن بصری که مرتکب معاصی را منافق و در حکم کافر می دانست ، واصل بن عطاوی را در منزلی واقع در میان دو منزلت کفر و ایمان قرار داد. معروف است واصل بعد از کناره گیری از مجلس درس حسن در بصره بر ستونی تکیه کرد و شروع به القاء عقاید خود نمود و چون حسن او را بدین صورت دید گفت :
«اعتزل واصل عنا» و به همین سبب واصل و معتقدین او را معتزله نامیده اند. قول دوم در وجه تسمیه این فرقه به معتزله آن است که از باب اعتزال خود از همه اقوال محدثه بدین اسم موسوم شده اند. مراد از اقوال محدثه سراسر اقوالی است که راجع به مرتکب کبیره حادث شده و آن چنان بودکه مرجئه ایشان را مومن و ازارقه و برخی دیگر کافرمی دانستند و حسن بصری منافق می شمرد. و اصل همه این مراتب را انکار کرد و از همه آن گفتارها اعتزال جست و عقیده مشهور خود را آورد و بدین سبب پیروان او را معتزله خواندند. مسعودی در مروج الذهب گوید علت تسمیه این فرقه به معتزله آن است که می گفتند مرتکب کبیره از کفار و مومنین اعتزال جست و معتزله یعنی قائلین به اعتزال صاحب کبایر. معتزله درباب ایمان معتقدبودند که ایمان عبارت است از خصال خیر که چون در کسی جمع شد او را مومن گویند لیکن فاسق از آنجا که جامع خصال خیر نیست ، مومن مطلق نیست اما کافر مطلق هم نمی باشد زیرا شهادت را جاری کرده است و قسمتی از اعمال خیر هم از او سر می زند. با اعتقاد بدین اصل معتزله مجبور شدند تمام وقایعی را که تا آن وقت در اسلام رخ داده بود توجیه و تاویل کنند و چون غالب تاویلات آنان در این مسائل به سود امویان بود برخی از خلفای اخیر بنی امیه مثل یزیدبن ولید و مروان بن محمد مذهب اعتزال را پذیرفتند. با آنکه فرق معتزله در اجرای عقاید خود با یکدیگر اختلافاتی داشتند برروی هم در پنج اصل با یکدیگر شریک بودند که عبارتند از:
1- قول به «المنزلة بین المنزلتین » و اینکه مرتکب کبیره نه کافر است و نه مومن بلکه فاسق است و فاسق از جهت فسق مستحق نار جحیم باشد. 2- قول به توحید و آن این است که صفات خداوند غیر ذات او نیست یعنی خداوند عالم و قادر وحی و سمیع و بصیربذاته است . این صفات زاید برذات نیستند و مدعی بودند که قول به قدم صفات غیر ذاتیه مستلزم قبول قدماء متعدد و نتیجه آن تصور شریک برای باری تعالی است . معتزله هر یک از آیات را که منجر به اثبات صفات زاید برذات می شد یعنی برای خداوند صفاتی مثل صفات مخلوق اثبات می نمود، به نوعی تاویل می کردند و علی الخصوص با کسانی که به تجسید واجب و رویت او به نحوی از انحاءمعتقد بودند مثل مقاتل بن سلیمان معاصر واصل بن عطا وکرامیه و جزآنها مخالفت شدید می کردند و این مخالفت با مجسمه و مشبهه همواره در میان معتزله معمول بود. 3- قول به عدل و آن نتیجه قول به قدر است . معتزله در این معنی بحث فراوان می کردند. خلاصه اقوال آنان دراین باب آن است که خداوند خلق را به غایت خلقت که کمال باشد سیر می دهد و بهترین چیزی را که ممکن است برای آنان می خواهد. نه ارائه به شر می کند و نه طالب شربرای کسی است ، افعال مخلوق را از خوب و بد خلق نمی کند بلکه اراده انسان در انتخاب آنها آزاد و در حقیقت آدمی خالق افعال خویش است و به همین سبب هم مثاب به خیر و هم معاقب به شر می باشد. 4- قول به وعد و وعید یعنی خداوند در وعد و وعید خود در پاداش مثوبات و کیفر کبائر صادق است . خلف خداوند از وعد مستوجب نقص اوست و همچنین است خلف از وعید مگر آنکه قلم عفو بر سیاهه گناهان کسی بکشد. مرتکب کبائر هم به اندازه گناهش عقاب و نسبت به ایمان و جنبه خیر خود ثواب می بیند پس مخلد در عقاب نیست . 5- امر به معروف و نهی از منکر. از مبانی مهم معتقدات معتزله قول به سلطه عقل و قدرت آن در معرفت نیک از بد هست ، در موردی که شرع سخنی از آن نگفته باشد، معتزله می گفتند از صفات وخواص هر چیز خوبی و بدی آن در نزد عقل آشکار است و این تمیز خطا از صواب برای همه میسر می باشد پس ملاک خوبی و بدی فقط امر و نهی شرعی نیست .
معتزله ایمان را معرفت به قلب و اقرار به لسان و عمل به جوارح می دانند و می گویند هر چه بر اعمال خیر آدمی افزوده شود بر ایمان او هم به همان نسبت افزوده خواهد شد و هر چه عصیان افزایش یابد و کارهای نابهنجار فزونی گیرد از ایمان هم به همان میزان کاسته می گردد.
معتزله به حدود بیست فرقه منقسم گردیدند که بر روی هم همه شعب معتزله در اصول معینی که بدانها شهرت دارند شریکند. اسامی فرق مختلف معتزله عبارت است از: واصلیه ، عمرویه ، هذلیه ، نظامیه ، اسواریه ،معمریه ، بشریه ، هشامیه ، مرداریه ، جعفریه پیروان جعفربن حرب الثقفی (متوفی به سال 234)، جعفریه اتباع جعفربن مبشر همدانی (متوفی به سال 236)، اسکافیه ، ثمامیه ، جاحظیه ، شحامیه ، خیاطیه ، کعبیه ، جبائیه ، بهشمیه .از جمله فرقی که از ائمه معتزله در مقالات خود استفاده کرده اند فرق شیعه اند علی الخصوص شیعه امامیه اثناعشریه و امامیه اسمعیلیه و زیدیه . معتزله بر اثراستفاده از مباحث منطقی و فلسفی برای اثبات عقاید خود و شروع به بحث ها و مشاجرات و تالیف کتب و رسالات متعدد در اثبات معتقدات خود و رد افکار و عقاید دیگران در حقیقت بنیان گذار علم کلام در اسلام گردیده اند. (از تاریخ ادبیات ایران ج 1 تالیف ذبیح اللّه صفا صص 52 -57):